« خوشا به حالت ای … »

او می آيد و با نگاه مهربانش در و دیوار غم گرفته ات را به نظاره می نشيند، او می آيد و با گام های استوارش قدم بر کوچه پس کوچه های خاکيت می گذارد. با اينکه در و ديوار غم گرفته ات، کوچه پس کوچه های خاکيت، مردمان ناسپاست، شمشیرهای خاموشت، دست های پيمان شکنت، نماز شب خوان های جاهلت، دل های ريائيت، ايمان های دروغينت، تنها خاطرات تلخی را بر قلب او جاری خواهد کرد اما بر خود ببال که بعد از سال ها مردی به سراغت می آيد از تبار کربلا و نسل پاکی.
محبوبم می آيد و قدم بر کوچه پس کوچه هايت می گذارد اما دعا کن از نخلستان خاموشی نگذرد که چاه کوچکی رازهای بزرگی را در خود پنهان کرده باشد، دعا کن زمزمه های چاه را نشنود و نگريد. گر چه خجلت زده ای اما دل خوش باش چرا که اين خاندان بزرگ بيشتر از هر چيز کرامت و مهربانيشان زبانزد بوده است.